نتایج جستجو برای عبارت :

هنوز حتی 4 ساعتم نشده:|

دانلود آهنگ سینا شعبانخانی ناراحتم
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * ناراحتم * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , سینا شعبانخانی باشید.
دانلود آهنگ سینا شعبانخانی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Sina Shabankhani called Narahatam With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه سینا شعبانخانی به نام ناراحتم
چند روزه بیخودی سرده باهام خیلی بی انصافی کرده باهاممیدونه عاشقشمچند روزه که به روش نمیاره میخوا
راستش من هنوز از آن آدمها نشده‌ام که از تنهایی و خلوتشان لذت ببرند و استفاده‌ای مفید کنند. من هنوز برای رابطه‌ای دست و پا میزنم، هنوز دلم را به مخاطب‌های واهی توییتر و اینستا خوش کرده‌ام، هنوز از خودم فرار می‌کنم. اما من این آدم نخواهم ماند. من تغییر می‌کنم و یک روز واقعا تنهایی‌ام را بغل می‌کنم و با یک خروار کتاب و سوال و ایده خلوت می‌کنم.
اول از همه  کتاب ماه آبی(blue moon) قرار داره که هنوز وارد ایران نشده متاسفانه و هر چقدر گشتم نتونستم بفهمم داستانش چیه. 
دوم کتاب نگهبان هست(the guardians) هنوز ترجمه نشده
سوم کتاب دریای بی ستاره هست( the starless sea) اینم هنوز ترجمه نشده. 
چهارم کتاب آنجا که خرچنگ ها آواز می خوانند هست(when the crawdads sing) که یک داستان جنایی در طبیعت هست و ۶۸ هفته در این لیست بوده. چند نشر هم چاپش کردند. بهترین ترجمه حال حاضرش که هر چند آن چنان خوب نیست از انتشارات روزگار هست
 
در طی اثاث کشی، توی یه پوشه سه تا برگه از شهریور سال قبل پیدا کردم. با میکا قرار گذاشته بودیم هر روز، بر اساس یک کلمه/ترکیب از پیش تعیین شده، حداقل بیست خط بنویسیم و برای هم دیگه بفرستیم، بی هدف یا با هدف، خاطره، داستان یا دلنوشته. بعد از سه روز دیگه ادامه اش ندادیم و دلیلش رو به یاد نمیارم. نوشته های میکا رو ندارم، اما نتونستم برگه های خودم رو دور بریزم، از تنها چیزهاییه که سارای اون زمان رو یادم میاره. اینجا مینویسمشون تا فقط باقی بمونن.
7 شهری
نوع انسان با این همه بزرگی خود هنوز آنقدر انسان نشده است که بتواند فقط از عقل انسانی خود دستور بگیرد.
این است که می بینید افسانه ای که از قول یک قورباغه یا سوسک بال دار نقل شده است،بیش از کلمات حکما در مغز مردم نفوذ می کند.
انسان تاکنون بزرگ ترین تجربه ها و معارف خود را از حیوانات ناچیزتر از خود یادگرفته است.
هنوز هیچ کشوری موفق نشده رکورد تولید طلا در آفریقای جنوبی را در دهه ۱۹۷۰ که بیش از هزار تن در سال بوده، بشکند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تجارت نیوز، طی دهه‌های طولانی و تا پیش از سال ۲۰۰۶، آفریقای جنوبی بزرگ‌ترین تولیدکننده طلا بود. استخراج طلا در این کشور اما در سال‌های اخیر کاهش یافته است. در مقابل، استخراج این فلز گرانبها در بسیاری از کشورهای دیگر افزایش یافته است.
با این حال، هنوز هیچ کشوری موفق نشده رکورد تولید طلا در آفریقای جن
«دلا دیدی» رو با اجرای نامجو می‌ذارم روی ریپیت و یاد روزایی میفتم که بچه‌های دانشگاه توی ستاد انتخابات «همراه شو عزیز» رو پخش می‌کردن. همه‌‌ش ده سال گذشته ازش! فقط ده سال کوفتی. که خوابگاه رو پرشورتر از همیشه می‌دیدم. و نتیجه‌ش هم که ... چیزی نیست. ما خوبیم. فقط یه فلاش بک بود به خاطرات در هم. یک جاهایی از ذهنم هنوز پر از خاطرات آرشیو نشده است. که هیچ وقت آرشیو نمیشه. که توان مرتب و بایگانی کردن‌شون نیست.
+اینترنت که قطع شد همسرم می‌گفت چرا کس
از چند روز گذشته است و چند هفته می‌شود که چیزی ننوشته‌ام. هنوز خواننده‌ای ندارم و هنوز آنقدر با کسی در این فضا خودمانی نشده‌ام که زنگ بزند و بگوید کجایی پسر. من هنوز آن رهگذرم. آن رهگذر که یک روزی از پشت پنجره شما گذشته است. آن رهگذر که حتی کنجکاوتان نکرده. اما خب مسیر همین است، همین که بنویسی، بخوانی، معاشرت کنی، گفتگو کنی. از همین گذر کردن سالی به ماهی یکبار است که می شود آشنا شد. می شود مخاطب پیدا کرد و می شود دوست شد.
خدایا منو از دست فامیلایی که فک میکنن یه پا مومن مجتهدم و برا برگردوندن نظرم از گیاهخواری نشستن از فلان امام و فلان پیامبر و فلان آیت الله نقل قول میکنن نحات بده:|
چرا نمیشه عین آدم به خاله 50 ساله ام بگم "من اشرف مخلوقات نیستم و برام مهم نیست فلان حضرت در مورد اینکه همه ی مخلوقات نعمت هایی واسه انسان هستن چی گفته:| " ؟ 
خدایا جان خودت و همین عزیزانی که با استناد بهشون تو همین چندساعت مغزمو به فنا دادن نجات بده:))
هیچ چیز اندازه چند روز با فامیل بود
خانه خراب شد و دنیا هنوز هست
بازان زد و صحرا هنوز هست
آن ابر که باریده بود در صحرا
خشکید و تَه کشید و دریا هنوز هست
آزرده ایم ما نکند دنیا هدر رود
دیروز رفته اگر فردا هنوز هست
سر ، عاشق است ، تن ، هویٰ ، جان ، فرشته است
سر ها ز تن جدا شد و جان ها هنوز هست
هرچند مهر باطل افکار من زده
اما بدان که پختن سودا هنوز هست
او گرچه رفت و دل ، دل نمیشود
رویای هرشب و شب ها هنوز هست
مقدمه
تمامی اکوسیستمهای کره زمین روی هم زیست کره را تشکیل می‌دهند و بخش
فیزیکی این بزرگترین واحد اکولوژیک ، محیط زیست کره زمین است. این بخش
فیزیکی خود از سه قسمت بهم پیوسته تشکیل شده است. قسمت آب یا آب کره ، قسمت خشکی یا سنگ کره و قسمت گازی یا هوا کره. از آنجا که تعداد اندکی از گونه‌ها می‌توانند بطور همیشگی در هوا بمانند، دو دسته اصلی زیستگاهها را زیستگاههای آبی و زیستگاههای خشکی تشکیل می‌دهند.
برای مشاهده روی ادامه مطالب کلیک کنید
ادامه
• انقلاب‌ اسلامی‌ ملت‌ ایران‌، حادثه‌ بسیار بزرگی‌ است‌ که‌ ابعاد عظمت‌ آن‌ هنوز به‌ روشنی‌ تبیین‌ نشده‌ است‌. این‌ انقلاب‌ بر خلاف‌ سنت‌ حوادث‌ انقلابی‌ جهان‌، به‌ هیچ‌ قدرت‌ مادی‌ متکی‌ نبوده‌ است‌ و با وجود تمامی‌ تنش‌هایی‌ که‌ میان‌ نظام‌ اسلامی‌ و قدرت‌های‌ استکباری‌ بروز کرد، انقلاب اسلامی‌ ایران‌، این‌ ظرفیت‌ را داشته‌ است‌ که‌ نظام‌، دولتمردان‌، مسئولان‌، ارتش‌، سپاه‌ و مجموعه‌ نیروهای‌ مسلح‌ را
امروز خواستم برای امتحان دوشنبه شروع کنم
هرچندکه فردا هم وقت هست ولی حقیقتا این ترم دیگه حوصله ی اعتراض زدن و پیاده روی تا دفتر استاد رو ندارم
یه فکر خوب به سرم زد!
ساعت مچی قدیمیم رو بستم به دستم تا حواسم باشه وقت استراحت بین مطالعه م بیشتر از چندساعت نشه
آخر شبی متوجه شدم بند ساعتم باز شده و یه جایی افتاده
شروع بدی نبود، ولی فردا مجبورم کل کتاب فارماکولوژی کاتزونگ رو بخونم
تمام مدتی که روی تخت دراز کشیدم از کمردرد و دردشکم به خودم پیچیدم...مقاومت بیشتر فایده نداشت انگار و باید دست به دامن ژلوفنی میگرفتم که این چندماه همدرد من بود...بخاری را روشن کردم و خزیدم زیر پتو...عقربه های لعنتی ساعت تیک تیک حرکت میکنن و من از برنامه ام عقب می اُفتم...باید دردها رو فراموش کنم،باید یا علی بگم بلند شم و فاتحه ی اطفال رو بخونم...
 
نیم ساعتم سوخت شد و رفت توی هوا...
تغذیه زنبور عسل
1 –(شربت)از مهمترین موارد تغذیه در اواخر تابستان یا اوایل پاییز که هنوز هوا سرد نشده که مقدار شهد در طبیعت کم یا متوقف می گرد در صورتی که غذا کافی در کندو ها ذخیره نشده باشد بایستی آنها را تغذیه نمود . تا در زمستان ذخیره عسل داشته باشند .
ادامه مطلب
حداقل انتقام افقی برگشتن تمام سربازای امریکایی از منطقه ست.
 
یعنی این حتی حداقل هم نیست...هنوز مونده!
 
خدایا سربازای ما رو یاری کن و تیرهاشون روبه هدف بزن! خدایا به ما رحم کن و ما رو جزو پیروز شده ها بر جبهه باطل قرار بده که پیروزی حق بر باطل حتمیه!
بلند شو و همراه کلاغ قصه ها به خانه ام بیا
اینجا یکی از بودهای قصه سال هاست
چشم انتظار آن یکی نبود نشسته است !
 
 
 
تنم لرزید وقتی لبخند غریبه
سردی نگاهش را آب کرد …
 
 
 
 
او رفت همین …قصه ام کوتاه بود به سر رسید !کلاغ جان تو هم برو شاید جایی دیگر قصه ای زیبا منتظرت باشد 
 
 
 
او بدون تو آرام است !آرام بگیر دلم
 
بعدتو بغض و لبخندم را به هم آمیختماز تو شعری گفتم و اشک خدا را ریختمبعد تو طعنه ی ثانیه آزارم میداد،ساعتم را در وسط شهر به دار آویختم
از فراقت , من فراغت را نمی جویم هنوز یک نفر بی آنکه باشد , هست و با اویم هنوز شعر گفتن را غمت چون خوب یادم داده ست نکته ای گفتی به تفسیرش غزل گویم هنوز گفتم از جان بگذرم تا گردم از جانان رها پای بر چشمم نهاد از خاک می رویم هنوز برکه با تصویر ماهش عشق بازی می کند دوری و سرمستی از یاد تو می بویم هنوز من نه یک دم زندگی کردم نه مردم بعد تو شانه ات گم شد , پریشان ست گیسویم هنوز فصل کوچ ست و پرنده خانه اش را ترک کرد من که ره با اختیار خود نمی
اولین بار طی سالیان متمادیه که برای شروع ترم جدید آرومم و هیچ هیجان خاصی منو از جا نمیپرونه. سالهای سال استرس و ترس و دلتنگی روزهای قبل از شروع دوباره‌ی تحصیل منو اذیت می‌کرد. امسال؟ هیچی. هیچ فاکینگ چی. حتی واسه انتخاب واحد مرگبارمون هم تقریبا مطمئنم چیزایی که می‌خوام گیرم میاد. با اینکه ساعتم آخرای زمان‌بندیه و خب :) عمومیا پر میشن تا اون موقع.
یک لیست بلند بالا از ستاره‌های لیگ هنوز تکلیف فصل بعدشان مشخص نشده؛ از دژاگه، کریمی و بیرانوند تا منتظری، استوکس و علیپور.
32 روز تا شروع فصل جدید لیگ برتر زمان
باقی مانده و هنوز تکلیف چند ستاره لیگ برتر مشخص نشده است. پاتوسی
هواداران استقلال را نگران کرده‌ و هر روز خبر جدیدی در مورد پیشنهادهای
بیرانوند و علیپور در پرسپولیس به گوش می‌رسد. تمدید نکردن کی‌روش استنلی
آرامش را از قلعه‌نویی گرفته و تکلیف ادامه یا قطع همکاری اشکان دژاگه با
اسمش هنوز مدام سیوه، هنوز همه حسا هستن، هنوز همشون هستن! ولی من دیگه سکوت کردم. حالا دیگه دیدنشم از دست دادم. و هر روز می‌بینم یکی تو مخاطبینم، مدام سیوه، با لست سین ریسنتلی، که راهو به روش بستم. گفتم میرم دیگه نمیام، میرم که درس بخونم. حالا دیگه نمیتونم نرمش نشون بدم. روم نمیشه. امیدم فقط به اینه که فک نکنه به اینکه چرا این ریسنتلی نشد یک هفته، یک ماه. موند؟ 
خب ولی یه چیزی این وسط واضحه، من یه اقدامی کردم، و نشده. و دیگه مهم نیست! 
ولی خب... :(((
آسمون هم دلش گرفته و حسابی پُره! اینقدر شدید داره بارون می باره و با باد دست به یکی کرده و محکم می پاشه به پنجره که نگو و نپرس.بیاید دعا کنید سیل نیاد چون دیواره ی ساحلی رودخونه ی وسط شهر هنوز ترمیم نشده و آب یه ذره هم بالا بیاد قشنگ میاد توی خونه ها... ما توی خونه ی سابقمون هنوز هم کلی وسیله داریم. :(
لعنت به این شهرداریِ کُندکار. :| 
یه حال خوبی دارم. 
هنوز تیم‌مون تکمیل نشده، هنوز درگیر مصاحبه‌های خسته‌کننده و وقت‌گیریم و کلی هنوزهای دیگه. ولی حال‌مون خوبه. می‌دونم باید چی کار کنم، شرکت آرومه، هوا خوبه، اتاقم نورگیره، یه هم‌اتاقی خوب دارم، صدای آب میاد، گلام سبز و خوشحالن و یه شنبه‌ی قشنگ رو شروع کردیم. خیلی قشنگ..
#کارنوشت
اگر نمی توانی مثل حافظ شعر بگویی، خطی ننویس. اگر هنوز شبیه تارکوفسکی فیلم ساختن را بلد نشده ای سمت دوربین نرو. اگر نمی توانی شبیه هایدگر تفلسف کنی، نیاندیش؛ و اگر هنوز نتوانسته ای شبیه آدریان بر صدایت مسلط بشوی، خفه شو. زمانه، آدم های متوسطی را که با علم به معمولی بودن ساکت می مانند، بیش تر از آدم هایی دوست دارد که علی‌رغم کوچک بودن می خواهند بیش از حد خود دیده شوند...
دیروز اگه نیم ساعتم وقت اضافی میاوردم امضاها رو هم میگرفتم ولی از کل پروژه تدوینام فقط امضاهاش موند. یه حس سبکی شبیه تموم شدن امتحاناتم داشتم. الانم که تو سازمانم منتظر جلسه ملیم.
آخر هفته هم مشغول عروسی امیرحسین بودیم که خیلی عروسیشون قشنگ بود و خیلی هم وقت ما رو گرفت ولی هر چی بود تموم شد و میتونم بگم الان دیگه میشه فول تایم زبان رو ادامه داد. به امید خدا یه ماه توپ بخونیم و امتحان رو بدیم و تموم شه
    اون قسمت پام که قبل از عید رو بریدم، هنوز کامل خوب نشده، پوستش هنوز مو نداره، صاف نشده و مهم تر از همه اینا، هیچ حسی هم نداره، شده یه شکاف با شخصیت مستقل خودش.
    اون قسمت از قلبم هم که دست خاطرات بچه ها بود با نسبت کمی که در من داشت هم شده مثل پوست پام، شکسته شکسته، بی حس، کاری که این دوستان با هم کردن هم مارو زارتی انداخته بین این شکاف، رو به پایین تا مرکز بی گرانش در کران افق خاطرات به جامونده از نسخه قبل شاخ شدن اونها!
    سقوطی که تنها کار
با رفتن برف، این برفتن مرت!...
مرد بهمن، که اگر بفهمند!... 
چشم به دختر بارفتن دارد و...
...برف بر تن من، مانده هنوز!...
چشمش چکه می‌کند و فرومی‌افتد چشم به کف... 
به برف، به گل...
به خاک...
تا به کف کفش رفتن!...
می‌روفم برف شانه‌ام را، و سوزنهای کاج را...
می‌لغزند و...
می‌چرخند... 
نه برفتار برگ و برف!... 
که به ثانیه شمار عجول!... 
و می‌افتند...
و حبه‌ای که فرو می‌سرد به سردی!... 
از گردن به میانگه دو کتف!... آب حبه‌ی برف...
و زیر پا... پررق پررق و قورروپ و قررپ!... 
مذهبی، اسلامگرا، انقلابی و میهن‌دوست قطعاً هستم؛
سنّتی، پان‌اسلامیست، محافظه‌کار و ناسیونالیست قطعاً نیستم؛
حزب‌اللهی، اصولگرا، اصلاح‌طلب و روشنفکر هم نمی‌دانم هستم یا نیستم؛ شاید باشم، شاید نه. چرا که متأسّفانه هنوز که هنوز است، تعاریف روشنی ازشان ارائه نشده است که مورد قبول همۀ موافقان و مخالفانش باشد.
من به آویشن، به باران تو مشکوکم هنوزمن به پایان ِ زمستان تو مشکوکم هنوزغنچه و عطر و بهار و سبزه‌ باز آورده‌ایگرچه با گل‌های گلدان تو مشکوکم هنوزای صدای ناگهان ِ یک تبسم در سحرمن به لبخند غزلخوان تو مشکوکم هنوزباز می‌پرسی که امید فراوانت چه شد؟باز می‌گویم به ایمان ِ تو مشکوکم هنوزهر که آمد، بار فردای خودش را بست و رفتبا یقین‌های پریشان تو مشکوکم هنوزاین‌که می‌آید نه باران، گریه‌های نم‌نم استمن به ابر و باز باران تو مشکوکم هنوز
کارت را روی چراغ سرخ رنگ گیت می‌گذارم. به سرعت رد می‌شوم. دیر شده. زشت‌ترین اتفاق همین دیر رسیدن به کلاسی ست که استادش رویت حساب می‌کند. هنوز از پله‌ها بالا نرفته‌ام که پیرمردی با لهجه‌ای بامزه می‌پرسد:« آقا می‌خوام برم عبدل‌آباد. چجوری باید برم؟»  برای هفدهمین بار در این پنج دقیقه، به ساعتم نگاهی می‌اندازم و تند تند جواب می‌دهم: دروازه دولت خط چهار رو به سمت ارم سبز سوار میشی، بعد تئاتر شهر پیاده میشی و خط سه رو به سمت آزادگان سوار میش
من چه گویم از دل زارم که بیمارم هنوزشب شده مهتاب در خواب است وبیدارم هنوزغرق نور وشادمانی آسمان تار شبلیک تاریک است و طوفانی دل زارم هنوزماه خندان کهکشان ها نور بارانغم نهان در دل که از عشقش گرفتارم هنوزمثل مجنون غرق افسون آسمان شاداب و گلگوناشک بارم روز و شب می باشد این کارم هنوز
شنبه 23 آذر هم گذشت.
روز خوبی بود شب زیاد خوابیدم و سر درد همیشگی صبح. یه چایی غلیظ خوردم با نون و عسل. کلاس اول استاد رو ننشستم و تو کتاب خونه دانشگاه بودم. استاد فهمید و ساعت دوم برای من و خیلی از بچه های دیگه که این روال رو پیش گرفته بودن غیبت زد. احساس گلو درد دارم امیدوارم مریض نشده باشم. نهار رزرو نداشتم و همبرگرد خوردم. هوای رشت ابری بود و صبحش کمی سردم شده بود. کلاس بعدازظهر خوب بود گروه ما کنفرانس خوبی داد خلاصه و مفید غیر از گروه ما سه تا گ
1- اگر ساعت 12 ظهر هوا بارانی باشد آیا می‌توان انتظار داشت هوا در 72 ساعت بعد آفتابی شود؟
 
2- یک خیاط پارچه ای به اندازه 16 متر دارد و هرروز 2 متر از این پارچه را می‌برد. آخرین تکه از این پارچه روز چندم بریده خواهد شد؟
 
3- اگر پنج چرخ خیاطی در طول زمان پنج دقیقه بتوانند پنج تی شرت بدوزند چند دقیقه لازم است تا 100 چرخ خیاطی 100 تی شرت بدوزند؟
 
4- به چه سوالی هیچگاه نمی‌توانید پاسخ نه دهید ؟
 
5. من ساعت 8 شب به رخت خواب رفتم و ساعتم را کوک کردم که 9 صبح زنگ ب
پلی استیشن 5 ، نام رسمی کنسول نسل نهمی سونی است که متاسفانه شرکت سونی هنوز تاریخ دقیقی برای انتشار این محصول جدیدش اعلام نکرده اما خبر منتشر شده حاکی از آن است که چیزی تا انتشار نمانده. قیمتش هم هنوز اعلام نشده. 
کنترلرش هم با پیشرفت های چشمگیری روبرو شده.
تا تابستون منتظر بمونید احتمالا تا اون موقع منتشر شده
پس پولاتون رو بذارید تو قلک احتمالا گرونتر از PS4 باشه
رفتم اما دل من مانده بر دوست هنوز...می برم جسمی و دل در گرو اوست هنوز
بگذارید به آغوش غم خویش روم ... بهتر از غم به جهان نیست مرا دوست هنوز
گرجه با دوری او زندگیم نیست ولی ... یاد او میدمدم جان به رگ و پوست هنوز
رشته مهرو وفا شکر که از دست نرفت ...بر سر شانه من تاری از آن موست هنوز
بعد یک عمر که با او به  وفا سر کردم ...با که این درد بگویم؟!که جفا جوست هنوز
تا دل ناله جانسوز بر آرم همه عمر ...همچو چنگم سر غم بر سر زانوست هنوز
باهمه زخم که سیمین بدل از او دارد
شاید داستان های ناتموم زیادی داشتم و حتی برخی داستان های چند پست قبل هم ، اکثرشون ناتموم موندن ، اما دوست ندارم وبلاگ نویسی باشم که مثل بقیه در اوج خداحافظی کنم یا یهو همه چیز رو پاک کنم و یا برم و دیگه پشت سرم رو نگاه نکنم ، 
 
 
گمونم هنوز 2-3 نفری هستن که گاهی سری بهم میزنن و شاید بگن که این پسره چی شد؟ کجا رفت ؟ چیکار کرد؟ برای دونستن پایان ماجرای این پسر ، باید برگشت به اون روزهایی که هنوز وبلاگ نویسی رو شروع نکرده بود  و البته هنوز هم یک دوست
 
_بهش گفتم خیره!
+گفت تا تعریف مون از خیر چی باشه!
_گفتم همین که زمان درستش میکنه خیره!
+گفت چی بگم!
_گفتم شکر
+نگام کرد
_گفتم خدا ما رو به میزان صبرمون آزمایش میکنه!
+ گفت من که طاقتم سر اومده!
_ گفتم امام صادق فرمودند: صبر که تمام شود فرج می آید!
+گفت یعنی صبرم تموم شه همه چی تموم میشه و خلاص!؟
_ گفتم تازه اون روزیه که میفهمی چرا قبل از اون نشده!
+ گفت گیجم کردی!
_ گفتم خدا هیچ وقت دیر نمیکنه، اگر دیر شده بدون هنوز موعدش نشده! پس صبر میکنی و به وعده اش ا
ساعت مطالعه خودت رو از ده به بیست برسون
شنبه یکشنبه روزیه ک کلاس داری اما میتونی حداقل دو ساعت بخونی
دوشنبه کلاس نداری پس مینیمم باید ٥ ساعت بخونی
سه شنبه کلاس داری و همون دو ساعت کافیه
چهارشنبه پنج شنبه و جمعه ک کلاس داری هم هر کدوم ٥ ساعت
پس مینمم میتونی ساعت مطالعه رو به ٢٦ افزایش بدی و ٦ ساعتم میگیم نرسیدی بش پس فلا ٢٠ ساعت هدف در دسترسیه با ی حساب کتاب ریز
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید عباس بابایی)
داستان از زبان شهید عباس بابایی:
مدرک پروازم لنگ یک امضای این ژنرال آمریکایی بود. داخل اتاقش
بودم و با هم صحبت می کردیم. یک لحظه بلند شد و به بیرون اتاق 
رفت. کمی منتظرش ماندم. یکدفعه نگاهم به ساعتم افتاد
ادامه مطلب
به طور کلی محل اتصال دو استخوان به یکدیگر را مفصل می نامند. شاید به نظر شما مفصل قسمت چندان مهمی از بدن انسان نباشد، ولی اصول علمی بسیار دقیقی در آن رعایت شده است. اگر یک قهرمان وزنه برداری می تواند دویست کیلوگرم وزنه را روی دستش نگه دارد و هشت تکه استخوان مچ دست او از هم جدا نشود، به دلیل ارتباط محکم این استخوانها در سطوح مفصلی است، و اگر فوتبالیستی با سرعت روی پاهای خود می دود و در حین دویدن با پا محکم به توپ ضربه می زند و استخوانهایش از هم جد
از ساعت هفتو نیم یک ربع به هشت بیدارم. اما هنوز شروع نکردمو هنوز از خواب بیدار نشده دوباره خوابم گرفته :/ فقط دلم میخواد از این وضعیت مزخرف خلاص بشم حالا هرجوری که میشه. همه کارام مونده این همه کتابامو اوردم هنوز کتابمو تموم نکردم تا شروع کنم کتاب جدیدو. لعنت به من با این وضعیت. نمیتونم توضیح بدم که دقیقا چه مرگمه و چرا نمیتونم کار کنم چون در بیرون علتی نداره انگار. اما چیزی هست که نمیذاره نمیدونم چیه فقط میدونم هست و من با این که دلم میخواد نمی
مثل همه ی روزای دیگه نبود 
ساعتم زنگ نخورد ، خودم اگه میخواستم شاید تا ۱۱ می خوابیدم ولی بوی نم که از لا به لای درز پنجره میومد نشونی بارون ناخونده بود که دلم می خواست برم ببینم به قول سارا از اون بارونایی نبود که خوش حالت کنه ، تنها بودن توی خونه حس آرامشو  دو چندان می کرد هر چند شب قبلش کابوس ناخود آگاهم بوی آرامش نمی داد ولی وقتی با اون قیافه ی نا آشنا توی آینه بر خوردم و یه آب به سر و صورتم پاشیدم و زیر شیر جوشو روشن کردم تا تنها و تنها خوش حا
ماشین باید شنبه آزاد میشد. هرروز میرفتیم پلیس به اضافه ده و هر روز میگفتن هنوز شکایت روی ماشینه! و جالبه برام که تو کل پروسه داستان ماشین, پلیس هیچی نمیدونست از مراحل و اینکه باید چیکار کنیم نمیدونست! و این واقعا مایه مباهاته که همچین پلیسای کارکشته‌ای داریم! :/
با هزار مصیبت آقای مقروضو فرستادیم بره دادگاه بپرسه چی شده که حکم آزادی ماشین نمیاد. (نمیرفت که!! دهنمونو سرویس کرد تا رفت بپرسه!!)  گفتن حکمش اومده, ولی خودش باس بیاد بگیره!!! همسر از بو
دیروز موفق شدم بخش دوم پروژه را بفرستم، البته که احتمال زیاد داره مجبور بشم باز روش کار کنم اما خب به هر حال یه بخش عمده اش انجام شد و به معنای واقعی کلمه باری از روی دوشم برداشته شد، به هر حال کاری بود که قبول کرده بودم و تعهد داشتم. هرچند که هنوز تموم نشده و مونده تا بره برای داوری و بعد از اون هم هنوز مقاله اش مونده. روزیکه استاد پایان نامه ام بهم زنگ زد و پیشنهاد این پروژه راداد تو درمانگاه بودم و پسری سه ماه و نیمه ام بغلم بود، استاد فکر میکر
قبلاً اینجا پرسیده بودم که دوست دارید جای چه شخصیتی در چه داستانی باشید، حالا دارم فکر می‌کنم شاید هر کدوم از ما توی برهه‌ای از زندگی شبیه یه شخصیت باشیم، شاید هنوز اون داستان رو نخوندیم یا حتی شاید هنوز اون داستان نوشته نشده باشه. اگه بخوام شخصی به این قضیه نگاه کنم در حال حاضر دارم چیزی شبیه جان ری‌ورز در داستان جین ایر می‌شم. شاید چند ماه دیگه بیام بگم نه این نیستم، شاید هم چند سال دیگه نویسندۀ داستانی باشم که واقعاً دارم از سر می‌گذرو
دیشب انقدر تنها و دل گرفته و بی کس بودم که یهو یاد اون پسر همکلاسی افتادم که همیشه برام موزیک میفرستاد و به این فکر کردم خیلی وقته اهنگ نفرستاده و منم براش چیزی نفرستادم دلم برای پیانو های بی کلامی که می‌فرستاد تنگ شده بود صبح پاشدم دیدم نزدیک 12 تا موزیک پیانوی بی کلام فرستاده  و خب دیگه دهانم را بست و نذاشت به جون جمعه ای که با پیانو شروع شده غر بزنم. 
میگه همینقدر تلپاتی عمیق و قویی بود
 میگم آره که نذاشت حتی 12 ساعتم بگذره! 
و میخنده. 
آندره‌آ استراماچونی سرمربی استقلال، در یک پیام ویدیویی گفته است در این نه روزی که مربی استقلال نیست علیرغم ادعای مسئولان این تیم هنوز پولی دریافت نکرده است.
در پی انتشار این ویدیو، اسماعیل خلیل زاده، سرپرست تیم استقلال گفته پول هنوز به حساب آقای استراماچونی واریز نشده و دوشنبه این پول در حساب آقای استراماچونی است و دلخوری ایشان هم ناشی از یک سوتفاهم است که مطمئنا حل می‌شود.
ادامه مطلب
* یه روزی اومدم اینجا و گفتم من فکر میکنم هنوز شروع نشده :) الان اومدم بگم دیگه حس نمیکنم شروع نشده و شروع شده :))   (خیلی جمله واضحی بود، یه صلوات عنایت بفرمایید:) )
* یه مدته ننوشتم، نوشتنم نمیاد ولی خب چند روز  پراسترس پشت سرگذاشتم، و امروز یه کم اوضاع بهتر شد. 
* دیگه همون حس شنبه صبح رو به دوشنبه ها دارم ، تا همین چند وقت پیش هنوز واسه من دوشنبه وسط هفته بود ولی الان کم کم داره میشه اول هفته :)
* دیگه چشمام رو که می بندم نمی تونم براحتی تجسم کنم فرم
این چند ساعتم بگذره من بتونم یه نفس راحت بکشم://
دیشب یکی از دوستای خانوادگی دعوتمون کرده بود شام.حاضر شدم و داشتیم راه میوفتادیم که بابا گفت: ساعتتو‌ ببینم؟ 
وای یعنی یخ کردما....اصلا نمی دونستم چیکار کنم.
واقعا سابقه نداشت درباره لباس و کفش و ساعتم نظر بده که مثلا چرا این نه یا اون یکی بهتره ،مگر اینکه خودم بپرسم. قشنگ معلوم بود شک کرده با ساعته کاری کردم که اونقد پیگیر بود:(
ساعتمو که دید گفت
+ برو ساعت مامانتو دستت کن، به لباستم میاد.
- میشه ال
به یه چیزی پی بردم...
آدما نمیتونن تا ابد وانمود کنن ...تظاهر کنن...به چیزی که نیستن!به حسی که ندارن!
یه روزی ...یه جایی "تقش درمیاد!"
میگن جاهایی که پوسته زمین نازک تره ...با فعل و انفعالات هسته و گوشته زمین امکان آتش فشان زیاده...میگن جزیره هایی هستن که با همین آتش فشانا از دل اقیانوس بیرون میزنن...میگن پیوسته توی زمین جوش و خروشه...میگن مواد مذاب فقط راه واسه بروز پیدا نمیکنن...
منم میگم بعضیا مث من ...داریم تظاهر میکنیم همه چی آروم شده...و یهو ...یه جایی
گوشی a20 برای خرید خوب نیست اگر میخواهید گوشیه a20 بخرین من پیشنهاد میکنم که نخرین چون این گوشی کیفیت صفحه ی اون ضعیف است و اندروید 10 هنوز برای اون صادر نشده و اگر هم بیاید برای a20 ضعیف است گوشی a20 و اپدیت ان هنوز نیامده است پیشنهاد میکنم که این گوشی را نخرین این گوشی قیمتش هست 3.5میلیون تومان است و a50 هم 3.5 میلیون است پس به صرفه است که a50 بخریم
 
زگیل تناسلی یکی از شایع ترین بیماری های مقاربتی در دنیاست که در بسیاری از کشورها برنامه های دولتی برای کنترل آن ارائه شده است. اما با اینحال این بیماری هنوز در ایران جدی گرفته نشده و علیرغم شیوع بالای آن و مخصوصا سرعت شیوع آن، هنوز برنامه مدون بهداشتی و آموزشی برای مقابله با آن در نظر گرفته نشده است. زگیل تناسلی در زنان اهمیت بیشتری دارد، چرا که ویروس HPV که عامل این بیماری ست می تواند دهانه رحم را مبتلا کرده و موجب سرطان دهانه رحم در خانمها
مثل نیلوفر اسیر خواب مردابم هنوز
یا که آن مرداب پیری در تب خوابم هنوز
شاید آوای شباهنگی میان جنگلم
یا شبیه آسمان در دست مهتابم هنوز
یا که شاید تکه ابری سرد و بارانی شدم
یا که در دریای چشمی مثل گردابم هنوز
ماهی ام ، فکر فرار از تنگ های شیشه ای
در تمنای خیال رود پر آبم هنوز
رودم اما، یک مسافر، میروم تا مرز عشق
مثل نیزاری ولی در فکر تالابم هنوز
موجهای خسته ی دریا کنار ساحلم
بی قرار خواهش دریای بیتابم هنوز
هر کسی باشم و یا در هر کجای این جهان
من به د
از آن همه مشت‌های گره کرده برای ما تنها یک
قلب باقی ماند که بعد از آن همه کتک خوردن هنوز دارد می‌زند و  انداختن طرحی نو که مچ انداختن با زندگی شد و
شکافتن سقفِ فلک که شکافتن فرق سر شد، بدون حتی یک قطره خون که بر زمین بریزد، آخر
ما اهل خون‌ریزی نبودیم، سرمان خون مرده شد و خونمان سرد. ده سال گذشت و هنوز آن
قدر حالمان خوب نشده است که مننژیت بگیریم. والیبالمان برای خودش یک پا تختیِِ بعد
از کودتا شده است. داریم می‌بریم اما اینگار شکستی بزرگ قطع نخا
سیر یکی از گیاهان خوراکی و قابل دسترس در بازار است که تحقیقات وسیعی روی آن صورت گرفته است. از لحاظ طبی، آلیسین ماده تشکیل دهنده فعال سیر می باشد که از نام لاتین سیر گرفته شده است که در زمان های قدیم در چین و مصر مصرف می شد. در بیست سال اخیر بیش از هزار مقاله علمی در مورد تاثیرات نهایی سیر روی عفونت، گلوکز و کلسترول خون بالا، رادیکال های آزاد با سمیت عصبی و لخته شدن خون در عروق منتشر شده است. با این وجود که سال ها تحقیق گیاه شناسی روی سیر انجام گر
تو فتنه ۸۸ بحث درباره تقلب انتخابات بود، خب طلبه ها میرفتن و روشنگری میکردن که آقا تقلبی نشده. اصلا امکان تقلب نیست. اما الان چیکار باید کرد? بنزین که ۳ هزار شده. با مردم چ حرفی بزنیم? هر حرفی هم بزنیم میرسه به اینکه مسئولین ناکارآمد هستن. حالا دعوا سر اینه که کدوم مسئول?
بیچاره اون طلبه ای که هنوز درسش تموم نشده و مسئولیتی رو نگرفته ولی باید جوابگو باشه.  
بیچاره اون طلبه ای که دیگه ماشین نداره اما باید قسط بده. 
بیچاره من که کلی کار رو زمین مون
هنوز که نو زده آفتاب ته سال و...
نزده نوروز به پوزه ی دیروز و نشده پیروز!...
پیسوز دل پرسوز نگاهدار!...
شاید تبانی به تباهی ما کردند!...
دو سویه سوز نشویم!...
پناه بر خدا!...
... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...ء
چند ساعت مانده میان ۹۷ و ۹۸
#ساسان_بهادرخان
 تلگرام telegram: @sasanbah
تا اربعین سردار چیزی نمونده ولی هنوز رفتنش برای من هضم نشده، گویا قرار نبود هیچ وقت هم چنین خبری به گوشم برسه. هنوز هم بعد از سه هفته وقتی به رفتنش فکر میکنم، دلم منقبض میشه و بغض گلومو میگیره.
خدایا شکرت که هم چنین بزرگ مردانی رو پیش روی ما قرار میدی تا روی ما رو کم کنی و منم منم های پوشالی ما رو که عامل بدبختی و درجا زدن ماست، رو از بین ببری.
به یاد کربلا دلها غمین است دلا خون گریه کن چون اربعین است.
وضعیتم برای خودم عجیب است. یک خانه توی قزوین دارم و پدر و مادر و برادر. و همه ی چیز های دیگر. یک نیلوفری هستم آن جا با خلق و خوی خودش و همه ی تصویری که توی ذهن آدم های آن جاست. یک خانه ی دیگر دارم توی مشهد. با هم خوابگاهی ها و دوست ها. با تصویری که هنوز کامل نشده. برای هیچ کس حتی برای خودم. پرونده ای که به شکل عحیب و غریبی باز است و منم که قرار است بنویسمش. باید یک جای کار رشته ی همه چیز را بگیرم دستم و میدانید احساس میکنم باید بدهمش دست خود برترم. یک خو
۱_این روزا خیلی حوصلم سر میره .مث زندونیا تو خونه حبس شدم 
نمی خواستم با این اوضاع و احوام و مصرف بیش از اندازه آب،خونه تکونی کنم 
ولیییییی حسابی حوصلم سر رفته بود. جمعه کارهامو شروع کردم ...هنوز تموم نشده 
دیشب هم از پا درد نخوابیدم.  امروز رو استراحت کردم ولی هنوز دست و پام درد می کنه 
۲_اخلاقم و رفتارم خیلی بد شده. خیلی رُک شدم.حیا و ابروی بقیه رو گذاشتم کنار. 
قبلنا بهتر بودم.حداقل رفتارهای زشت و زننده بقیه رو برشون نمی اوردم 
۳_توی این سن فق
همه جا رو مه گرفته بود بوته های حرس نشده در هم پیچ وتاب خورده بودند. انتهای درختان قد بلند رو نمی شد پیدا کرد.هنوز گیج و مبهوت اطرافم رو نگاه می کردم.
از جام بلند شدم سویی شرت پاره پورم رو مرطب کردم به عقب برگشتم وبه بالای دره نگاه کردم،واو چه ارتفاعی من از این جا افتادم و هنوز زندم صدای پایی شنیدم به سرعت برگشتم کسی نبود؛حتما صدای باد بوده .
با اولین قدم بوته های سمت راست کنار درخت سوم تکان خوردند.شاید صدای حرکت خرگوش بوده. با هر قدم صدای پای با
باید از اول شروع کنی. همه همین را میگویند. اما زندگی که شطرنج نیست؛ آدم وقتی محبوبش را از دست میدهد که دیگر واقعاً نمیتواند از اول شروع کند بیش‌تر چیزی است شبیه ادامه دادن بدون او...
+اولین تماس تلفنی از بهشت
در تاریکى متوجه نشده بودم پدرم کنارم نشسته است
با حسى شبیه گناهکاران زمزمه کردم:
این اواخر بعضى شب ها بى خواب مى شم.
با مهربانى زمزمه کرد: مى گذره. هنوز جوونى. هنوز خیلى زوده که به خاطر غصه هات بى خواب بشى. نترس. اما وقتى به سن من برسى چیزهایى
دروغ است اگر بگویم سرم آنقدر شلوغ است که نمی رسم به نوشتن....شلوغ است امانه آنقدرها که نخواهم بنویسم....شاید چون هنوز نتوانستم خودم را با شرایط وفق بدهم و آن جور که دلم می خواهد زندگی جلو نمی رود....نمی نویسمچون احساس می کنم دارم شکست می خورم و نوشتن از شکسته شدن درد دارد....
ماه مان می گوید شاید چون فکر می کنی عقبی دلت می خواهد همه را با هم داشته باشی....قدم به قدم برو جلو....هنوز وقت داری هنوز دیر نشده....
آقا جان اما فکر می کند من خیلی عقبم....حرف هایش من
با احتساب امروز که هنوز شروع نشده برام، چهار روزه دارم گریه میکنم و نمی‌دونم چیکار میشه کرد. با تمام وجود می‌خوایم یه کاری بکنیم ولی ذهنمون خالیه. ما که قراره بمیریم میخوایم باارزش بمیریم. این استیصال داره خفه‌امون می‌کنه.
امروز ته هنرمندی رو داشتم و یه سری از قسمتای دیگه ی ساعتم رو کشف کردم...البته که از دیشب تلاش کردم....اول که هرچی سرچ نتی کردم چیزی نبود....بعدتر توی رختخواب هی با برنامه ش سر و کله زدم و هی با خود ساعت ولی نشد....امروز ولی دفترچه شو برداشتم همون چند صفحه ش رو زیر و رو کردم و باز با ساعتم سر و کله زدم و شد...تمش رو عوض کردم....
حالا گیر جدید ساعتم چیه؟!!! آلارم نوشیدنی خوردن....اونم برای منی که واقعا بدنم کم آب طلب میکنه و یهو ممکنه در طول روز یه لیوان آب هم
صبحا که چشمام باز میشه اولین چیزی که میبینم ساعته. نور کم جون صبحگاهی روش افتاده. ایده آلم این بود شاخه برگی که قلمه زدم بیاد آویزون شه دورش ولی هنوز اونقدر بزرگ نشده. إنی وی. معمولا ساعت رو اشتباهی تشخیص می دم. چون ساعتای دیگه ش معلوم نیست و مغزمم خوابه هنوز. یعنی اگر پنج و نیم باشه من فکر میکنم چهار و نیمه! برای همین بازم میخوابم! و اگر صدای بلند نماز خوندن پدر و برادرم نباشه حتما خواب می مونم! خب بدم نشده. چون سعی می کنم از همون اول هوشیارتر عم
تا نیمه ی راه : خاطرات شفاهی خدیجه میرشکار اولین زن اسیر ایرانی
تا نیمه ی راه : ابوالقاسم علیزاده، نشر شمشاد
معرفی:
داستان همه عروس دامادها یه طرف، داستان حبیب و نامزدش یه طرف. عاشقانه های دامادی که آرام آرام مقابل عروسش جان می دهد و شکنجه هایی که عروس تنها به جان می خرد تا…
بریده کتاب(۱):
هنوز جمله تمام نشده بود که صدای شلیک گلوله به گوشم رسید. ناخودآگاه به اطراف خیره شدم…. کمی دقیق تر شدم باورم نمی شد. با وحشت واضطراب خاصی گفتم: حبیب! عراقی ها
   داییه از بعد از تصادف از ضعف اعصاب شدید رنج میبره. به طوری که اشتهای خاصی به گرفتن پاچه ی بچه ها پیدا کرده (البته فقط و فقط شفاهی). این قضیه به قدری جدی شده بزرگترا نشستن باهاش حرف زدن و گفتن که فقط از ساعت 6 بعد از ظهر به بعد میتونه به بچه ها گیر بده و داییه هم قبول کرده. عصری توی محوطه ی جافرگوسنی نشستیم که پسرِ دخترخاله شروع میکنه شن و ماسه ها رو مثل نقل و نبات ریختن توی هوا. مامانش داره تهدیدش میکنه که جلوش رو بگیره ولی داییه نتونست جلوی خودش
دانلود سانسور نشده فیلم خط فرضی محصول 1399 اثری از فرنوش صمدی, دانلود سانسور نشده فیلم خط فرضی با لینک مستقیم رایگان کامل کم حجم کیفیت بالا عالی بلوری 4k, دانلود سانسور نشده فیلم سینمایی ایرانی خط فرضی جدید بدون تگ آرم تبلیغاتی و نیاز به خرید اشتراک ویژه دانلود سانسور نشده فیلم

ادامه مطلب
 
من از عروس مجلس عروس ترم :دی
یک بخاطر وجود آرایش باعث این شده که هیچی نخورم و دارم رسما از گرسنگی می میرم :|
دو خواهرزاده هام کلی ذوق کردند و گفتند خیلی خوشگل تر از قبل شدم :دی و خیلی عروس و ناز شدم :دی
سه چشمم نزنین انصافا دوبار جون سالم به در بردم تا حالا دو بار سُر خوردم :| 
چهار من آماده شدم ولی هنوز عروس آماده نشده :))
پنج ولی اگر بشه دعا کنین مثلا به این زودی زود عروس بشم خیلی خیلیی خوب میشه ^__^
شش : کفش عروس رو پوشیدم بلکه خدا خواست منم به زودی ع
نوجوون ک بودم بهتر بودم دلم برای بلاگفا و افسران تنگ شده،دلم برای کلاس بسکتبال و پیچوندن تایم هنر و موندن تو کتابخونه وکتاب خوندن تنگ شده،دلم برای کتابخونه مدرسه امون و زنگای ناهار تنگ شده،دلم برای پیاده برگشتن از مدرسه و تو راه فلافل و نوشمک خوردن تنگ شده،دلم برای تاترهای زبان و سرودا تنگ شده دلم برای کلاس اقای نوروند و عربی پیشم تنگ شده وقتایی که بعد کلاس با اقای صفوی درمورد عرفان حرف میزدیم تنگ شده، الانم خوبه خیلی چیزا،ولی خوب اون موقع
من قرار بود از یک تیر یعنی فردا برم کارآموزی
برای همین حتی یک ساعتم ازین یک هفته و نیم تعطیلی رو برای امر خطیر(اگه املاش درست باشه) خوشگذرونی حروم نکردم
دیشب کارفرمام زنگ زد گفت کارآموزی یک روز و یک ساعت دیر تر برگزار میشه آقا منم این یه روز بیشترو دریابیدم و در غیر منتظره ترین حالت ممکن اینقدر ساده و راحت جور شد و فردا میریم با آنه و صبا بیرون(اینقدر راحت اتفاق افتاد که من خودم شوکه ام هنوز)
حالا ازونجایی که نامبرده پنج روز متوالی زیر آفتاب جن
پس از یک روز که مدت زمان قطع اینترنت موبایل در بزرگترین استان شرق کشور حالا ۱۸ روز است کاربران اینترنت موبایل دسترسی به دنیای بیرون ندارند. در ادامه با عبیاتی همراه باشید تا درباره قطع شدن اینترنت موبایل سیستان و بلوچستان صحبت کنیم.
اینترنت موبایل سیستان و بلوچستان
دیروز حسینعلی شهریاری، نماینده مردم سیستان و بلوچستان در مجلس شورای اسلامی با اشاره به این که متاسفانه اینترنت سیستان و بلوچستان و خوزستان هنوز راه نیفتاده است اظهار داشت:
ق
اگرچه دل به کسی داد،جان ماست هنوز           به جان او که دلم بر سرِ وفاست هنوز
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد                  نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
به راز گفتم با دل،ز خاطرش بگذار                            جواب داد فلانی ازان ماست هنوز
چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد                به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز
عداوت از طرف آن شکسته پیمانست                  وگرنه از طرف ما همان صفاست هنوز
بتا تو روی ز من برمتاب و دستم گیر             
بهترین متن را هم که بنویسم، در نهایت فقط ذره کوچکی از چیزی که من می‌نامیم‌اش، بیرون ریخته می‌شود‌؛ شما فرض کن یک درصد از مواد مذاب درون یک کوه آتش‌فشانی غول‌آسا. اما تنها دلیلی که آن بهترین متن هنوز نوشته نشده همین است؟ نه‌، حتما دلایل دیگری هم در کار است. فکر اینکه همه این نوشتن‌ها شبیه مخدر است و فقط کمی دردم را تسکین می‌دهد، باعث می‌شود هیچ کدام از متن‌هایم را مفتخر به دریافت افتخار لقب بهترین نکنم‌‌. با این کار امید در دلم زنده می
امیدورام بتونم سالم و سلیم الصدر بارت بیارم.
نه ولی من تنهایی چطور می تونم!
منی که خیلی جاها هنوز حب و بغض هام الهی نشده، هنوز...
امیدوارم خدا سلیم الصدر بارت بیاره و بعد به عشقی کام دلت رو بگشاید که عشق بالا دستش فقط عشق خودش باشه که به اونم برسوندت با این عشق ...
به عشق رسیدی درکش کنی ان شاءالله
عشق برات اتفاق بیافته ان شاءالله
اونقدر سلیم الصدر و دریا دل باشی که عشق بیاد سمتت و درکش کنی
و معشوقت که عاشقتم شده هم همینقدر و بلکه بیشتر سلیم الصدر و
توان الکتریکی که اغلب به عنوان برق یا الکتریسیته شناخته می شود، شامل تولید و ارایه انرژی الکتریکی به میزان کافی برای راه اندازی لوازم خانگی، تجهیزات اداری، دستگاه های صنعتی و فراهم آوردن انرژی کافی برای روشنایی، پخت و پز، گرمای خانگی و صنعتی و فرایندهای صنعتی بکار می رود.
تاریخچه
اگرچه که الکتریسته به عنوان نتیجه واکنش شیمیایی ای که در یک پیل الکترولیک از زمانی که الساندرو ولتا در سال1800م این آزمایش را انجام داد، شناخته می شده است، ا
دارم به چشمام التماس میکنم که باز بمونن چون دارم از دست میرم کم کم. امروز روز بزرگی بود. تشکیل شده از سیالات و الی و مهدی و دعوا و دعوا و دعوا و دلجویی و توجیه و معادلات و کوئیز و کارگاه و آواز و عکس و فیلم نسبیت خاص و... هنوز تموم نشده. تموم شو لعنتی :))
اگرچه اطلاعاتی در مورد ریشه اصلی و حقیقی این ورزش در دست نیست ولی از مطالب جالب و شخصی در مورد تاریخچه آن اطلاع داریم .فوتبال امروزی به تدریج رشد کرده است ولی گفته می شود که نوعی از آن قبل از حضرت مسیح علیه‌السلام بازی می شد . در چین نیز نوعی بازی شبیه به فوتبال در 2500 سال قبل از میلاد مسیح وجود داشت .عکس های مصریان نیز نوعی بازی شبیه به فوتبال را نشان می دهد ولی در یونان یک بازی به نام اسپیشکیروز به طرز جالبی به فوتبال امروزی شبیه است . فوتب
*شایعه سهمیه بندی بنزین از فردا شب*
سخنگوی شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی ایران: هنوز هیچ مصوبه‌ای درخصوص سهمیه بندی بنزین به ما ابلاغ نشده است
زیبا اسماعیلی در گفتگو با خبرگزاری صدا و سیما ضمن تکذیب برخی شایعات درباره افزایش قیمت بنزین از ساعت ۲۴ امشب گفت: تاکنون چنین چیزی به ما ابلاغ نشده است.
وی با اشاره به اینکه روند ثبت نام کارت سوخت از مالکان خودرو‌ها و موتور سیکلت‌های فاقد کارت سوخت همچنان ادامه دارد، گفت: مردم برای اطلاع از
سلام...
اول نوشت:شهادت امام حسن (ع) رو به همه تون تسلیت میگم...
 
با انگشت های آبی و صورتی درحال پست گذاشتنم...
بالاخره از آبجی دومی یاد گرفتم جوهر پرینتر رو شارژ کنم:)
خوشحالم...^...^
 
امروز (با توجه به ساعت که یک نصفه شبه دیروز حساب میشه)زنگ اول زبان داشتیم که با"ز.ع" رفتیم مکالمه جواب دادیم و هردوتامون هم4/75 از5 شدیم...:/
آخه یه سوالو یادمون رفته بود که باید تو مکالمه باشه و رفتیم دوباره اومدیم...:/
 
زنگ آخر هم دفاعی داشتیم...:/
هنوز با درسش نتونستم ارتباط
از دیشب فهمیده ام که باید "انچه هستم" را دوست بدارم، بپذیرم و دست از تلاش بیهوده برای تغییر شخصیتم برداشته ام.  
دیروز وسط رمان خواندنم، بلند شدم و ظرف ها را شستم. حالا مدتهاست ظرف شستن و خرید کردن باقی اهل خانه را قبول ندارم. بادنجان ها و کدو ها را سرخ کردم و از خودم متحیر ماندم! بیشتر از یک سال بود اشپزی نکرده بودم. خاطره اخرین بادنجان سرخ کردنم _ که لابد اولی اش هم بود_ مال روزهای دور بود: ان زمان هنوز در تلگرام گروه داشتم و سارا داشت یادم مید
مقامات بهداشتی چین از کشف ویروسی «اسرارآمیز» خبر داده‌اند که موجب التهاب ریه می‌شود و شرایط برخی بیماران را وخیم اعلام کرده است. هنوز معلوم نیست این ویروس چیست، اما علائم آن شامل تب، تنگی نفس و التهاب ریه‌ها، سرفه، گلودرد و سردرد است.
چین می‌گوید تاکنون ۵۹ نفر در شهر ووان در مرکز چین به این ویروس ناشناخته مبتلا شده‌اند که همه آنها قرنطینه شده و تحت مراقبت‌های ویژه هستند.
وضعیت هفت تن از آنها وخیم گزارش شده، اما هنوز گزارشی درباره مرگ بی
 دیده شده یک نفری ؛  که هنوز رزیدنت نشده روی پروفایل اینستاش زده رزیذدنت فلان رشته.سوال داشتید در دایرکت بپرسید :)) عزیزم بذا یک ماه بری لااقل بعدا :)) مث اینه که بزنم رزیدنت سرجری to be!  مریض داشتین بیارین تا عمل کنم :| عی خدااااا این شادیا رو از ما نگیر :)) 
خدایا یکمی م روی ما تمرکز کن.مچکریم :)) 
عیدمون مبارک :) 
بسم الله الرحمن الرحیم...
درواقع دنیا یکجوری هست که یکهو چشم باز میکنی و به خودت میایی و میبینی  یک برگه ی ازمایش در دست همسرت جاخوش میکند و باخوشحاالی فراوان لبخند میزند و می گوید؛چطوری مامان دوقلو ها((البته این دوقلوها ارزوی همسراست والا خبرخوشحالی برای یک قل است))
هنوز باورم نشده....
خیلی وقت ها اتفاق های جالب زندگی وقتی می افتد که انتظارش را نداری ..
هنوز خودم از خودم خجالت میکشم بگویم مامان شدم....
فاکتور محافظت از نور خورشید (Sun Protection Factor ):
 
SPF مهمترین فاکتور تجاری انتخاب محافظت کننده های پوست از آفتاب است .متاسفانه هنوز نحوه عملکرد SPF و محدودیت های آن مشخص نشده است .
بسیاری از جنبه های SPF  گمراه کننده است ، به عنوان مثال مسابقه برای SPF  های بالاتر و اثر محافظت کننده گی پوست از نور آفتاب ، جذب ویتامین D  را با اختلال مواجه می نماید .
SPF  نماینگر درجه حفاظت از پوست در برابر اشعه ماوراء بنفش خورشید است .
فاکتور MED( Minimal Erythma Dose) حداقل میزان نوری
چشم‌هایمان را باز می‌کنیم و می‌بینیم یک سال دیگر از زندگیمان گذشته است. سالی پر از فراز و نشیب، پر از آدم‌های جدید و پر از تجربیاتی که به زندگی هر کدام از ما اضافه شد اما همه اینها به کنار، این سال برای ما چقدر تلخ گذشت.
هنوز آرزو کردن سر سفره هفت سین و سبزه گره زدنمان تمام نشده بود که
ادامه مطلب
فرآیند ثبت نام و شروع سالتحصیلی 99-98 وثبت نام دانش آموزان هنوز فعال نشده است اکیدا توصیه می شود از ثبت کلی ملی جدید دانش آموزان پرهیز نمایید.
تازمانی که شروع سال تحصیلی و ثبت رشته و پایه در سامانه فعال نشده است هیچ ثبت نامی انجام نگیرد. هیچ دانش آموزی آزاد سازی نشود.
هرگونه ثبت نام قبل از تعریف رشته و پایه برای سالتحصیلی99-98 اشتباه محض می باشد.
ببینم دیگه کی میخواد غر بزنه که آره نت نداشتیم و نتونستیم تحقیق کنیم
دانش آموزای گرامی نت قراره وصل بشه 12 شب حالا همه جیغغغغغغغغغغغغغغغغ
من که میدونم نت وصل بشه شما بجای تحقیق اول میرین اینستاگرام یه پست میذارین و بعد یکی دو ساعت میاین بیرون... بعدش میرین وات و اونم یکی دو ساعت میگذره حالا میخواین بخوابین میبینین تلگرام داره همینجور صدا میده توی اونم 2 ساعتی میگذرونید بعد میبینید ساعت 6 شده و از اونجایی که دخترین یه ساعتم حاضر میشین و میاین
این اولین سفر دونفره ی ماست، مادر و پسری!
سفر به شهر پلها (سی و سه پل، پل خواجو، پل فلزی، پل وحید! و الخ) میرم به دیدار یاران قدیمی،  فوامیل دور، رفقای مومن ارزشی!
اصفهان رو دوست دارم، چون میتونی تو میدون امامش، برای چند ساعتم که شده، از شر بلوای مدرنیته، به کاشیای  مسجد شیخ لطف الله پناه ببری، یا میتونی خود شاه عباس بشی رو تخت عالی قاپو و فارغ از هیاهوی تاج و تخت بشینی به تماشای چوگان بازی، یا شایدم بشی یه زن پوشیه زده ی  عصر صفوی، که اومده واسه
بوشهرم چند روزیه.
امریه‌م امروز تایید شد و خوبه. جایی که میخواستم امریه شدم. البته هنوز جاش قطعی نشده.
هر روز میریم کنار دریا و روی چمن‌های بهاریِ زمستانِ بوشهر آتیش میکنیم و چای و غیره.
هواش یه مدته سرد شده و سردترم میشه. 
الان هم به شدت باد میاد و سرده. 
میخواهم بخوابم که بیدار ماندن فایده ای ندارد. 
تمام.
دوره روان شناسی من هم کم کم تموم شد
جلساتم کمتر شده و نسبت به گذشته خودم خیلی بهتر شدم
حتی نسبت به اطرافیانم...
البته هنوز جای کار دارم اما خب میتونم بگم سلامت روانی هم مهمه همونطور که سلامت جسمی مهمه
هنوز هم غمگین میشم. هنوز هم نسبت به خودم اعتماد به نفس ندارم. هنوز هم حس تنهایی گلومو چنگ میندازه ولی باهاشون کنار اومدم...
...............................................
بچه ها شده بی حوصله باشید؟ به همه چیز؟ حتی خودتون؟
شده سرد بشید؟
 
تو حتی آستین های تا زده‌ی همیشگی ‌ات هم جزوی از دروس آموزشی‌ات بود،یعنی خواب ممنوع یعنی همیشه آماده باش،یعنی جنگ همچنان باقیست و ایضا دفاع!فتح یک،دو و سه و چهار و ...،کردستان،دریا،خلیج،آسمان همه و همه بیشتر از رشادت ها و تخصصت؛معترف تواضع و مرام ابوالفضلی ات هستند.دوره ی تو هیچ وقت تمام نشد مربی!تو هنوز هم صدای گلوله های آتیشین بر پیکره‌ی استکباری،تو هنوز هم  تکاور آرمان های مقدسی،تو امتداد راه حسینی،تو هنوز هم مبلغ مرام ابوالفضلی،تو گن
یکی از دغدغه های اصلی یه فرد عینکی، تمیز بودن شیشه ها، محکم بودن و خوب وایسادن روی صورت هست. تقریبا 8 ساله که عینکی شدم و هنوز که هنوز هست تو انتخاب عینک مشکل دارم. از آخرین باری که عینک خریدم چندماهی می گذره! یادمه وقتی رفتم داخل مغازه به فروشنده گفتم یه عینک می خوام که حسابی محکم باشه چون اصلا مراعات عینک رو نمی کنم.
هیچ وقت نشده که فریم عینک قبلی رو ببرم و بگم آقا این فریم سالم هست و لطفا فقط شیشه هاش رو عوض کنید. وقتی یه عینک نو می گیرم تا چند ر
 
 
 
 
نوع انسان با این همه بزرگی خود هنوز آنقدر انسان نشده است که بتواند فقط از عقل انسانی خود دستور بگیرد.
این است که می بینید افسانه ای که از قول یک قورباغه یا سوسک بال دار نقل شده است،بیش از کلمات حکما در مغز مردم نفوذ می کند.
انسان تاکنون بزرگ ترین تجربه ها و معارف خود را از حیوانات ناچیزتر از خود یادگرفته است.
nano-kavosh.ir فروش محصولات نانو
سلام سلام 
عرض کنم خدمتتون که یه وقت با خودتون نگید باز رفتم که رفتم :-) 
از شنبه ی بعد از عاشورا بود که ازدحامی خرابکار (بنا و نقاش و گچ کار) ریختن تو خونه مون و هنوز از خونه مون بیرون نرفتن. کاری که قرار بوده نهایت هفت روزه تموم شه هنوز تموم نشده. 
منم اوایلش که قابل تحمل تر بود موندم خونه ی خودمون ولی کم کم با اضافه شدن بوی رنگ و تینر دیگه دیدم باید کوله بارم رو جمع کنم تیپاکس شم منزل باباحاجی :-) 
هاااااا یه خبر اینکه خط تلفن ثابت خونه مون طی چند
رودخانه آمازون با حدود 6400 کیلومتر طول، دومین رودخانه ی طولانی در جهان است با این وجود هیچ پلی روی آن ساخته نشده است!
رود آمازون تنها کمی از نیل کوتاه تر است و بزرگترین رودخانه ی حجیم می باشد. تا کنون بیش از 3000 گونه ماهی در آمازون شناخته شده، و هنوز هم گونه های جدید در حال کشف شدن هستند.
رود آمازون از رشته کوه آند سرچشمه می گیرد و به اقیانوس اطلس می ریزد.
با اینکه آمازون دومین رود طولانی جهان است اما هیچ پلی روی آن ساخته نشده. تنها راه تردد بین دو
‏یه بسته خرما گرفتم داخلش زنبور بود 
 
بردم پس بدم 
 
یارو گفت این اصل و خالصه دیگه
 
 
گفتم اون عسله، باید داخل این شتر باشه
.... 
۶ سالگی اولین بار میخواستم تنهایی برم حموم هنوز لخت نشده بودم مامان بزرگم داد زد محمد آب جوش میریزی بسم الله بگو جنا فرار کنن نسوزن
 
 
 
 
 
 
همونجا چنان ریدم تو شلوارم که ۱۲ سالگی تنهایی نمیرفتم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
یک ماه  بود که پستی در پیجش منتشر نمیکرد. از روزی که آدرس وبم عوض شده ۵ روز میگذره و در این ۵ روز ۳ پست اینستایی منتشر کرده است. پست امروزش در مورد همان نکته ای بود که منم در موردش حرف زدم. همان کرونایی که وارد استانشون هنوز نشده و او هم معتقد بود در تشخیص اش ناتوانند نه در ممانعت از ورودش توانا!
+ پاییزان
+ عنوان از حافظ
 
 
هنوز دردها یادم نرفته است.
هنوز روضه‌ی حضرت زهرا که می‌شنوم،
یادم می‌آید به تلخی، که برایم روضه خواندی و
چند روز بعد سیلی تو بر صورتم...
هنوز یادم نرفته است قدرت دست‌هایت را روزها پس از دیگری.
 
 
#نه_به_خشونت_علیه_زنان
 داشتم نت گردی می کردم که یاد لیوان چای کنار دستم افتادم. چای ریخته بودم و فراموش کرده بودم بنوشم. یک قلوپ کشیدم در دهانم. دوباره برگشتم سرکارم و بازهم فراموش کردم، کمی سردتر شده بود. هربار یک قلوپ می نوشیدم و بلند مدتی حضور لیوان چای را فراموش می کردم، هربار سردتر می شد. آدم ها هم اینطورند مگر نه؟ روابط و آدم ها وقتی فراموششان می کنی، سرد می شوند.
ته لیوانم هنوز چای مانده بود ولی از سردی اش دیگر ننوشیدم. گذاشتم دور ریخته شود.
 
...
 
اینکه اون دل
وقتی شخص هل داده می شود توی ایرگی تک نمره، اول یو سکوت فراموشی می افتد بر همه جا- شاید مثل توی گوری که هنوز رویش پوشانده نشده. شخصِ دچار° هرقدر هم پخته شده، بعد از ساعاتی آرزو می کند کسی بیاید؛ آدمی بیاید که ببیتدش- اگر شده همان مامور عذاب. اما آن مامور نمی آید. نمی آید، نمی آید، نمی آید! مثل انتظار صبح در یک شب بی پایان که مدام از خودت می پرسی پس چرا صبح پیدا نم شود؟روشنایی، روشنایی، صبح؟!
گمانم یک هفته‌ای بود که ستاره‌ی کسی روشن نشده بود. دیروز با خودم گفتم نکند که این حرف‌ها را برای خودم تایپ می‌کنم؟! نکند که کسی به این خانه سر نمی‌زند و مجبور شوم که درش را تخته کنم؟! دروغ چرا؛ دلسرد شده بودم. از تمام دنیا عصبانی بودم و حس کردم که بیهوده تایپ می‌کنم. غمگینم. از سکوت وبلاگ‌ها غمگینم. ما وبلاگی‌ها باید کاری کنیم که وبلاگ دوباره رونق بگیرد. چه کار؟ نمی‌دانم. هنوز نمی‌دانم. ولی اگر هنوز مرا می‌خوانید جمله‌ای برایم بنویسید که
به نام "او"
 
به من بگو که صدای سکوتم را می‌شنوی... شاید این احتمال باشد که تو بدانی یا من...
 
می‌دانی دلم تنگ شده بود آمدم گشتم و یافتمت... دوباره آن زنگ صدای خاطره ات را که به یکباره دلم را بیقرار کرده بود شنیدم...
 
روی موکت می‌نشستم تا صبح ... و صبح نورانی می‌شدم از تو...
 
گویی که تا صبح بر عرش نشسته بودم...
 
تو کجایی؟
 
شنیده‌ام که اخیرا نوشته‌ای... جایی شبیه به همین بلاگ سوت و کور...
 
عباس ۵ سال پیش... نوشته بود که چیزی جامانده است...
 
دلم برای نوشت
عکسی که نشانم داد عکس نیروگاه بود. ساختمانی سفید و گنبدی‌شکل و کمی آن‌طرف‌تر، دودکش بلندی که تا آسمان رفته‌بود. شبیه مسجدی با یک مناره.
هفده سال پیش، کنار مرد نشسته بودم. ظهر بود و از استکان چای‌اش بخار محوی بلند می‌شد. اخبار داشت راجع به نیروگاه هسته‌ای، گزارشی را نشان می‌داد. رآکتور هنوز تکمیل نشده‌بود. از مرد پرسیدم اگر آمریکا نیروگاه را بمباران کند چه می‌شود؟ مرد جرعه‌ای از چای‌اش را نوشید و با خونسردی گفت: هیچ. همه‌مان می‌میریم!

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها